۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

یادت هست، موسوی؟ بیژن کرامتی

حافظه تاریخی خیلی چیز خوبی هست ولی متاسفانه مردم ایران خیلی هاشون در حاالت آلزایمر حاد بسر میبرن.خیلی دور نبود دهه شصت، سالهایی که خیلی ها الکی به قدرت رسیدن و خیلی ها الکی اعدام شدند. خیلی خوبه یادمون بیاد که در زمان میر حسین موسوی بود که کمیته برای داشتن ویدیو مردم را زندانی میکرد و شطرنج و تخته نرد پیگرد قانونی داشت !
جمله جالبی گفته بود میر حسین با این مضمون که در این 20 سال احساس نکرده بودم که کشور به من نیاز داره ولی در این 4 سال این حس را پیدا کردم و به همین دلیل نامزد ریاست جمهوری شدم.آره واقعا مملکت دوباره به تو نیاز داره که بر گردی و یه موج جدید سرکوب را به شیوه ای جدید راه بندازی.تو باید برگردی چون هنوز یه تعدادی انسانهای بی گناه دارن تو ایران زندگی میکنن ، اینها باید بمیرن و تو باید این کار را با پاسدارانت انجام بدی. 

زنده باد به مش میر حسین !!!
  ای قحبگان نان به پلیدی خور دروغ 
دشنام می دهم به شما با تمام جان 
قی می کنم به شما از صمیم قلب 


*** 

بلوایی در میان فعالان سیاسی ایران برپاست. بلوایی به مراتب تندتر و تب آلوده تر از آنچه که در جامعه شاهد هستیم. بسیاری از اصلاح طلبان و تحریمی های دیروز مانند زنان فرزند مرده و مردان شمشیر خورده داد و بیداد راه انداخته اند و با دهان های کف آلود به این سو و آن سو می دوند. مریدان و دوست داران موسوی به بهانه ی خطر روی کار آمدن مجدد محمود احمدی نژاد چنان شهر را شلوغ کرده اند که مردمان هراسیده به هر ریسمان پوسیده ای چنگ می زنند. 

ما را با این بازی و بازیگرانش کاری نیست. تاریخ به خوبی نشان داده است که هر کجا سیاسیون ایران دست به کنش هیئتی زده اند ثمری جز شکست و فضاحت برنگرفته اند. این سیرک سیاسی بزرگ شما را تاریخ با چوب فلک دیکتاتوری که خود تطهیرش کرده اید، مزد خواهد داد. مطمئن هستم همانند همانند گروه های سیاسی ای که با تحلیل و تصمیات غلط، سرمایه و آبروی سیاسی خود را در پشت تراکتهای تبلیغاتی هاشمی رفسنجانی در زیر پای مردم در کف خیابانها ریختند و بر باد دادند پس از اعلام نتایج این دوره از انتخابات ریاست جمهوری نیز منجی بازنده، بازندگان بزرگی از پشت خود پس خواهد انداخت. این تازه بهترین نتیجه ی ممکن برای گله ی رم کرده ی سیاست ایران است. وای به روزی که این منجی دروغین بر عرصه ی قدرت تکیه زند و سیلی محکم حقیقت خواب از چشمان رویا زدگان برباید. 

می خواهم هشداری به تمام خیال بافان منجی ساز بدهم. بر سر قبری گریه می کنید و پیراهن چاک می دهید که مرده ای در آن نیست. آنچه که می کنید را باید در برابر تاریخ پاسخگو باشید. اگر از آبروی داشته و نداشته ی خود مایه گذاشته اید مختارید اما آیا شما اجازه ی دزدی و مایه گذاشتن از دیگران را دارید؟ 

میرحسین موسوی چنان شش دانگ خیالش از وفاداری این جماعت هراس زده راحت است که احدی را پاسخگو نیست و خود را یکه تاز صاحب اختیار همه ی مخالفان احمدی نژاد می داند. او مرکب خود را با اجازه و بی اجازه به هر سرایی که می خواهد، می راند و علنا با فعل و گفته ی خود خط و نشان می کشد که: همین است که هست. می خواهید بخواهید، می خواهید نخواهید اما آقای موسوی درب سرای ما بر روی شما بسته است. یابوی پیر شما در میان گوزنهای این جنگل جایی نست. به شما این اجازه را نمی دهیم سرود دل خستگان به بستر خون تازه خفته را مصادره کرده و در بزم و عیشتان با هراس آلودگان از آن استفاده کنید. 

یادتان می آید دادگاه های چند دقیقه ای و اعدامهای دسته جمعی را؟
یادتان می آید برادر زخمی را بر دوش برادر چگونه در مقابل جوخه ی اعدام می گذاشتید؟
یادتان هست تا شبی ٣٨۰ تیر خلاص شمردن زندانیان سیاسی را؟
یادتان هست گفته ی علمایتان را که دختران باکره به بهشت می روند؟
یادتان هست که شما مصمم بودید که دشمنانتان را از بهشت محروم کنید و به جهنم بفرستید؟ یادتان هست تجاوز به دختران جوان را برای برداشتن بکارت و محروم کردن از بهشت؟
یادتان هست که اعدام دختران مبارز چپ جوان را یک ساعت پس از تجاوز برادران شما انجام می شد؟
یادتان هست رفتن به درب منزل اعدامی و تحویل دادن ساک زندانی را؟
یادتان هست که خانواده ها از دیدن ساک عزیزشان چگونه در هم می شکستند؟
یادتان هست بردن جعبه ی شیرینی و پنجاه تومان پول به درب خانه ی دختران چپ اعدام شده را؟ یادتان هست به مادران داغ دیده شرینی ازدواج دختر اعدامی را می دادید و پنچاه تومان مهریه دختر اعدام شده را کف دست مادری می گذاشتید که دستش همچون مردگان خشک شده بود؟
یادتان هست؟ 


نکند فراموش کرده اید این جنایتهای غیرانسانی را؟
این تجاوزها را؟
این اعدام ها را؟
می خواهید کمکتان کنم تابه یاد آورید؟ فقط در عرض یک سال بین سالهای ۱٣۶۲ تا ۱٣۶٣ که شما در مقام نخست وزیر عضو شورای انقلاب فرهنگی بودید، بسیاری از دانشجویان به اسم مخالف نظام به جوخه های مرگ سپرده شدند.

اسامی آنها را شاید به یاد نداشته باشید اما امضاهای ننگین خودتان را چطور؟ آقای نخست وزیر وقت و عضو شورای انقلاب فرهنگی اگر فراموش کرده اید من و رفقای من همه چیز را به یاد شما خواهیم آورد. 

بیایید با هم به سالهای پس از انقلاب برویم به سال ۵۹، به دهه ی شصت! بیایید اول سری به زندانها بزنیم. آنجا که سربازان گمنام آقا امام زمان همچون دژخیمانی در گوشت سوخته ی آدمی پویایی رازی سر به مهر بودند، آنجا که مبارزان چپ را از پا به پنکه های سقفی آویزان می کردید و می تاباندید، آنجا که شلاقهای تعزیر شما گوشت را از کف پای مبارزان چپگرا می کند و صدای کشیده شدن استخوان پاشنه ی پای آنها بر موزائیکهای کف بازداشتگاه ها و زندانها، گوشت از تن 

هر بیننده و شنونده ای می ریخت. یادت هست مهندس موسوی؟
یادت هست پاهایی را که از شدت شکنجه به اندازه ی بالش زیر سر شبهای قدرتت آماسیده بود و از چرک به تعفن کشیده بود؟ 
یادت هست ناخنهای کشیده شدن با گاز انبر را؟
لگد چکمه پوشانی را که استخوانهای زنان و دختران را در هم می شکست؟ 
یادت هست وزنه های آویزان شده از بیضه ی مردان را؟
یادت هست حرم و گند نفس گرم وجود مذکرتان را در پشت گوش زنان مبازر ما را؟ 
چشمانت را خوب باز کن. اینجا دیگر هواداران چشم و گوش بسته ات نیستند که برایت کف بزنند و هورا بکشند. اینجا دهه ی شصت است. اینجا وادی حقیقت های ابدیست. می بینی؟ 


مثل آب 
مثل آب خوردنی 
می زنند سر بلندترین سر زمانه را به دار 
می پراکنند 
مهربانترین دل زمین داغ را به سرب
 

بیا تا نشانت دهم موسوی؟
با تو هستم فرزند خلف استداد. می بینی طنابهای دار را؟
می بینی تیرک های اعدام را؟
می بینی جوخه های مرگ را؟
می بینی سینه ی ستبر پیشینیان مرا که همچون آسمانی است برای ستارگان سرخِ خونین؟ 

گوشهایت را خوب باز کن. می شنوی سرود قهرمانان را در مسیر رفتن تا تیرک اعدام و طناب دار؟ گوشهایت را خوب باز کن شیطان تطهیر شده. این صدای جوانه زندن امید است از سینه ی ققنوس های چپ گرا. این صدا بشارت آزادی و عدالت است در دل نیمه شبی سیاه. 

موسوی اینان پیشگامان بهارند. می شنوی سرودشان را؟
می شنوی غرش رعد آسای صدایشان را در گوش تاریخ؟
می خواهی به یادت بیاورم؟ می خواهی برایت بخوانم؟ 


سر اومد زمستون 
شکفته بهارون 
گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون 
گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون 
کوه ها لاله زارن 
لاله ها بیدارن 
تو کوه ها دارن گل گل گل آفتابو می کارن 
تو کوه ها دارن گل گل گل آفتابو می کارن 
توی کوهستون 
دلش بیداره 
تفنگ و گل و گندم داره میاره 
توی سینه اش جان جان جان 
توی سینه اش جان جان جان 
یه جنگل ستاره داره جان جان 
یه جنگل ستاره داره جان جان 
*** 
لبش خنده ی نور 
دلش شعله ی شور 
صداش چشمه و یادش آهوی جنگل دور 
صداش چشمه و یادش آهوی جنگل دور 
توی کوهستون 
دلش بیداره 
تفنگ و گل و گندم داره میاره 
توی سینه اش جان جان جان 
توی سینه اش جان جان جان 
یه جنگل ستاره داره جان جان
 

موسوی صدای مهاجم و بی کرانه ی برادر بیژن جزنی _ تئوریسین بی بدیل چریکهای فدایی خلق _ را می شنوی؟ صدای گرم و پر صلابت داوود جزنی و زمزمه ی بی رمق شکنجه شدگان در بند را می شنوی؟ موسوی این سرود دزدیدنی نیست. این کلاه به سر تو گشاد است. تو همان بهتر که لباس اصلاح طلبی که پیشکشت کرده اند را بر تن کنی. دستان خونینت یارای نگاه داشتن خورشید را ندارد. شاید حامیان امروزت فراموش کرده باشند یا خود را به فراموشی زده باشند اما بدان که ما نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم. 

دژخیم دیروز و منجی امروز، بنیادگرای دیروز و اصلاح طلب امروز! 
بدان که ما شاخه های افراشته ی درخت کهنی هستیم که که تو و یارانت گمان می بردید که آن را به آتش کینه و نادانی خشکانده اید. بدان و به یارانت نیز بگو که کشته شدگان دیروز سر از گورهای بی نشان خود بیرون آورده اند. بدان که گورهای بی نام و نشان در وجب به وجب خاک ایران دهان باز کرده اند و از آنان آتش زبانه می کشد. 

اینک بترسید از ما 
که ما 
با سپاه رفتگان آمده ایم 
با جوش و خون شهیدان 
آری بترسید از ما 
که ما 
با نیروی مرگ 
به جنگ شما باز آمده ایم. 

بدانید و فراموش نکنید ما وارثان نسلی هستیم که 
گلوله ها را 
با قلبهایشان هدف بودند 
و زندانها را از جوانیشان انباشتند 
سرود و سپیده را گلگون کردند 
و راه آزادی را 
سخت جانانه به سینه پیمودند 
و باز 
گلهای یاس در دهانشان می شکفت 
که خندان بودند. 
ما هجمه ی امروزتان را به نیابت از کشته شدگان دیروز خود جواب آتشین خواهیم داد. 

درود به تمام جانباخته گان کمونیست. 
درود به تمامی چریکهای جان بر کف. 
درود بر همه ی ستارگان شبهای ظلمت ایران 



بیژن کرامتی 
19bahman1349@gmail.com 


۷ نظر:

مسلمان گفت...

منظورت قتل عام 3000نفری کمونیست ها ومنافقان که به دستور آیت الله خمینی انجام شد؟
کار کثیفی بود ولی الزامی بودبرای بقای استبداد وبقای ایران

دید جدید گفت...

قتل عام و کشتار که زیاد بوده و هست.
حرف شما متین به دستور رهبر بوده ولی چرا با مشاهدهء این بی عدالتی مش میر حسین خان از سمت نخست وزیری استعفا نداد؟

تورک خویلو گفت...

نویسنده عزیز این متن ! سخنان شماجملگی متین... ! آیا در این برهه از زمان که یک تروریست بین المللی یعنی کسی مثل احمدی نژاد دوباره به سر کار بیاد. باعث نابودی کامل ملت ایران نمیشود ؟
کسی که این کامنت رو برات داره مینویسه خودش از کسانی هست که 3 برادر و 1 داماد و 2 خواهر و 1 عروسشان در میدان تازه محله شهرستان خوی(آذربایجان غربی) اعدام شدند !
من هم میدانم ، این ملت میداند ! ولی چه میشود کرد...
این انتخاب از روی جبر و اجبار هست نه از روی اختیار و به دلخواه.!!!

ناشناس گفت...

برادر عزیز:
حرفهای شما همه درست اما این را در نظر بگیر که اون قتل ها و کشتار ها همه کار سپاه بوده....همون سپاهی که احمدی نژاد هم توش کار می کرده...! و موسوی هم همون سالها استعفا کرده که امام خمینی قبول نکردن....چرا کارهای اقتصادی که موسوس انجام داده رو نمی بینی؟ حد اقل اگر هم موسوی و هم احمدی نژاد آدم کش بودن...موسوی کار اقتصادی خوب انجام داده و زمان خاتمی هم کلی کمک می کرده...نکنه شما خاتمی رو هم قبول نداری؟ اگر هیچ کسیو قبول نداری پس فکر کنم باز هم هیچ راه حلی واسه درست شدن اوضاع نداری چون با دست روی دست گذاشتن کاری درست نمیشه!

ناشناس گفت...

دوست عزیز شما دقیقا مثل کلام مجاهدین حرف زده اید... همانها که حکومت آنها را منافقین می خواند که تنها گروه ایرانی در طول تاریخ بودند که به دامان دشمن بعثی پناه بردند و بر ضد ملت بازی خورده جنگ، دست به سلاح بردند. شما مثل ان حرف می زنید که اگر چه تیر خلاص زن دیروز بودند اما چون گمنام بودند امروز خود را در هیاهوی کلام مخفی کرده اند و بر چسپ تند روی به امثال موسوی می زنند... دوست عزیز: در دهه شصت همه تند رو بودند و اسلحه به دست ... بعضیها به بهانه های مختلف بچه حزب اللهی ها رو سر می بردند و البته بعضیها مثل خلخالی و رازینی دست به حکم می شدند ولی اینها هرگز باعث نمی شه که امروز حرمت کلام رو از هم بدریم و چون گذشته غضبناک و دست به قبضه به فحش متوسل بشیم که البته شما از ترس آشتی ملت دقیقا مستاصل شده اید و حرمت کلام را سخت و چالاک از هم دریده اید. شما تندروی هستید که در آن زمان سوراخ موش می خریدید و هنوز از سوراخ بیرون نیامده از ترس اینکه ملت راهی برای اصلاح پیدا کنند همچنان نعره می کشید و کلام تند البته خریدار ندارد. فرمایش شما زیاد هم بی ربط نیست اما چپی های دیروز اصلاح طلبان امروز شدند ... شما قداره بندان دیروز چه شدید؟ فحاشان امروز یا هفت تیر بندان فردا؟ خشمی که شما را در بر گرفته البته قبل از همه به خود و خانواده تان آتش می زند و بعد سیل دوستان و دلسوزان و اهل قلم را به تهمت حکومتی بودن و عامل این و آن بودن خواهد نواخت ... که البته چه باک
یکصد گل سرخ و یک گل عباسی ... ما را ز سر بریده می ترسانی ؟؟
ما گر ز سر بریده می ترسیدیم ... در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

ما حداقل من رای می دهم با افتخار حق رای دادنمو طلب می کنم و از اینکه شما با مجاهدین و احمدی نـ... ـیها دست به یکی کرده اید که امثال من رای ندهیم ؛ هرگز نمی هراسیم و پا پس نمی کشیم
من هستم

ناشناس گفت...

با سلام
می خواستم بگم شما در این شرایط بهتر است مردم رو به پای صندوق ها بکشونین نه که بگزارید کسانی امثال احمدی مملکت به فنا بدن.
با تشکر

دید جدید گفت...

دوستان اگه بیشتر دقت میکردید پایین متن نام آقای بیژن کرامتی را مشاهده میفرمودین.
صد البته که این قلم، قلم من نیست. از آنجایی که این متن به دلم نشست تصمیم گرفتم که دوباره نوشته را منتشر بکنم.
دوستان عزیز این اصلا به این معنی نیست که من با محمود موافق هستم و از او طرفداری میکنم.
راه حل مشکل ما تحریم اتنخابات نیست، تنها و تنها راه حل " تحریم گسترده انتخابات " هست.
لحظه ای بیندیشید، اگر بخش گسترده مردم به پای صندوق ها نروند حتی اگر دوباره محمود هم انتخاب بشود، ولی قضیه بعد دیگری پیدا میکند. کسی که با 17 میلیون رای از بین 40 میلیون رای دهنده انتخاب بشود کجا و کسی که از میان 13 میلیون رای دهنده با اکثریت 6 میلیون رای انتخاب بشود!
تجزیه و تحلیل این مطلب خیلی پیچیده نیست.

فهرست وبلاگ من