


در این وبلاگ من میخواهم مطالبی که مدت زیادی میشه ذهن منو آزار میده و به چالش کشبده رو بنویسم و از دید عقل و خرد و تجزیه،تحلیلی بررسی کنم. البته که نهایت تلاش من بر این هست که با رعایت شرط انصاف این کار رو بتوانم انجام بدهم. در مورد مطالب این وبلاگ هم باید به این نکته اشاره کنم که من به شخصه نویسنده متبحری نیستم از این رو با رعایت کپی رایت در صورتی که به مطلب جالب توجهی بر بخورم حتما در وبلاگ قید خواهم کرد. عقل و خرد نگهدارتان.
در طی سی ماه گذشته همواره یکی از موارد اعتراض جامعه مدنی و مدافعان حقوق بشر، بازداشت و به اعدام محکوم شدن فرزاد کمانگر ، معلم ، فعال صنفی و مدافع حقوق بشر بوده است.
در این اعتراضات دهها سازمان مدافع حقوق بشر در سطح جهان ، اتحادیه های صنفی ، تشکلات کارگری ، فعالان سیاسی ، دانشجویی ، احزاب گوناگون ، نمایندگان مجلس و اقشار مختلف اجتماع با هزاران اعتراض نامه در سطح داخلی و بین المللی و یا برگزاری تجمعات پرشور سنندج ، مهاباد ، کامیاران ، پاسارگاد ، تحصن و تجمعات مختلف خارج کشور حضور داشتند. مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران نیز همواره تلاش نمود در طی سی ماه گذشته در این اعتراضات حضوری جدی و موثر حسب وظیفه خود داشته باشد.
در حالی که شور و اعتراضات اقشار مختلف جامعه در اوج خود قرار داشت ، مسئولان امنیتی با ادعای بررسی مجدد پرونده و محکومیت این معلم که همواره مطلعان و وکیل مدافع ایشان بر مستند نبودن آن تاکید مینمودند در حدود شش ماه قبل ایشان را به همراه دو متهم دیگر پرونده به بند 209 زندان اوین منتقل نمودند و در حالی که فرزاد کمانگر از تمامی اتهامات اصلی پرونده در دادگاه تبرئه و نهایتاً به اتهام بدون سند عضویت در یک حزب خارجی که حتی در حوزه ایران نیز فعالیت نمی نماید به اعدام گردیده بود ، اینبار دستگاه امنیتی مدعی گردید با کشف انحرافات اساسی پرونده فرزاد کمانگر که همانا ارتشا و تطمیع تنی از افراد و مسئولین دخیل در پرونده با مبالغ میلیونی بود ، بیگناهی آقای کمانگر مسجل و مستند گردیده است و هر آئینه توقف و بازنگری قضائی حکم وی آغاز خواهد گردید.بر این اساس مجموعه و بسیاری از فعالان دیگر پیگیر پرونده آقای کمانگر در انتظار اعلام بازنگری این پرونده و بالطبع آزادی ایشان شش ماه لحظه شماری نمودند. اما و متاسفانه در حالی که دستگاه امنیتی سخن از تبرئه آقای کمانگر از تنها اتهامی که باعث محکومیت ایشان شده است مینمود، مجدداً از ابتدای ماه جاری اقدام به بازگرداندن ایشان به بند بیماران عفونی و ایدزی زندان رجایی شهر نمودند و بر خلاف وعده های داده شده که روزنه امیدی برای وکیل ، خانواده و پی جویان وضعیت ایشان شده بود ، حکم اعدام فرزاد کمانگر بدون هیچگونه تغییری کماکان قطعی ماند و همچنان با موافقت ریاست قوه قضائیه هر لحظه احتمال دارد به مرحله اجرا درآید.
از اینرو مجموعه ،ضمن شفاف سازی در خصوص وضعیت ایشان که همانا حکم قطعی اعدام و قریب الوقوع بودن اجرای آن است ، عدم پایبندی مسئولان مربوطه به تعهدات حتی پس از مستند شدن انحرافات پرونده و بی گناهی این زندانی در آستانه مرگ را تاسف آور میخواند و بر این اساس اعلام مینماید با بهره گیری از تجربیات گذشته دور جدیدی از اعتراضات خود را با همراهی اقشار مختلف جامعه و فعالان مدنی در داخل و خارج کشور آغاز و تا زمان بازنگری و بالطبع آزادی این زندانی ادامه خواهد داد.
بر این اساس مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران ، ضمن دعوت از تمامی تشکلات مدنی و مدافعان حقوق بشر به همراهی و حمایت در این موضوع ، برنامه های اعتراضی خود را طی اطلاعیه های آتی به افکار عمومی و وجدانهای بیدار اطلاع رسانی خواهد نمود.
تهران – 28 دیماه 1387
در طی روزهای اخیر اخبار متفاوتی از اجرای احکام سنگسار در شهر مشهد منتشر گردیده است که بعضاً در تعداد ، ماهیت و اتهام افراد سنگسار شده ایجاد شبهه نموده است .
بر این اساس جهت تنویر افکار عمومی لازم به توضیح دیدیم ، در تاریخ 6 دی ماه سال جاری در شهر مشهد دو زندانی متهم به زنا با حکم دادسرای عمومی شهر مشهد در گورستان اصلی این شهر به نام بهشت رضا سنگسار گردیدند.
یکی از متهمان پس از آغاز اجرای حکم سنگسار با تقلای بسیار و در حالی که به شدت مجروح بود موفق شد از گودال خارج شود و طبق احکام شرعی سنگسار وی متوقف گردید اما متهمی دیگر به دلیل آسیبهای وارده ناشی از اصابت سنگ جان خود را از دست داد.مراسم پرتاب سنگ در حدود 40 دقیقه به طول انجامیده بود.
قربانی این مجازات غیر انسانی فردی به نام هوشنگ خداداده ، 36 ساله می باشد که متهم به زنا گشته بود ، وی که اهل تهران می باشد در حدود هشت سال قبل به جرم قاچاق مواد مخدر محکوم به اقامت اجباری سه ساله در تربت حیدریه واقع در استان خراسان گردیده بود .
نامبرده در سال 1384 به اتهام زنا بازداشت و حکم رجم (سنگسار) وی پس از سه سال تحمل زندان به اجرا درآمد.
برخلاف آنچه یکی از روزنامه های داخلی مدعی گردیده بود وی پیرو مذهب بهاییت نبوده است و متهم زن این پرونده به نام م.خ نیز با حکمی مشابه هم اکنون در بند نسوان زندان وکیل آباد مشهد در انتظار اجرای حکم سنگسار خود به سر می برد.
منبع مجموعه فعالین حقوق بشر در ایران
ماههاست که در زندانم ، زندانی که قراربود اراده ام را ، عشقم را و انسان بودنم را درهم بشکند . زندانی که باید آرام و رامم میکرد چون "برده ای سر براه " ، ماههاست بندی زندانی هستم با دیوارهایی به بلندای تاریخ .
دیوارهایی که قرار بود فاصله ای باشد بین من ومردمم که دوستشان دارم ، بین من و کودکان سرزمینم فاصله ای باشد تا ابدیت ، اما من هر روز از دریچه سلولم به دور دستها میرفتم و خود را در میان آنها ومثل آنها احساس می کردم و آنها نیز دردهای خود را در منِ زندانی میدیدند و زندان بین ما پیوندی عمیق تر از گذشته ایجاد نمود .
قرار بود تاریکی زندان معنای آفتاب و نور را از من بگیرد ، اما در زندان من روئیدن بنفشه را در تاریکی و سکوت به نظاره نشستم.
قرار بود زندان مفهوم زمان و ارزش آن را در ذهنم به فراموشی بسپرد ، اما من با لحظه ها در بیرون از زندان زندگی کرده ام وخود را دوباره به د نیا آورده ام برای انتخاب راهی نو.
و من نیز مانند زندانیانِ پیش از خود تحقیرها ، توهینها و آزارها را ذره ذره ، با همه وجود به جان خریدم تا شاید آخرین نفر باشم از نسل رنج کشیدگانی که تاریکی زندان را به شوق دیدار سحر در دلشان زنده نگه داشته بودند.
اما روزی "محاربم " خواندند ، می پنداشتند به جنگ "خدا"یشان رفته ام و طناب عدالتشان را بافتند تا سحرگاهی به زندگیم خاتمه دهند و از آن روز ناخواسته در انتظار اجرای حکم میباشم. اما امروزکه قرار است زندگی را ازمن بگیرند با "عشق به همنوعانم" تصمیم گرفته ام اعضای بدنم را به بیمارانی که مرگ من میتواند به آنها زندگی ببخشد هدیه کنم و قلبم را با همه ی" عشق ومهری" که در آن است به کودکی هدیه نمایم . فرقی نمیکند که کجا باشد بر ساحل کارون یا دامنه سبلان یا در حاشیه ی کویر شرق و یا کودکی که طلوع خورشید را از زاگرس به نظاره می نشیند ، فقط قلب یاغی و بیقرارم در سینه کودکی بتپد که یاغی تر از من آرزوهای کودکیش را شب ها با ماه وستاره در میان بگذارد و آنها را چون شاهدی بگیرد تا در بزرگسالی به رویاهای کودکی اش خیانت نکند ، قلبم در سینه کسی بتپد که بیقرار کودکانی باشد که شب سر گرسنه بر بالین نهاده اند و یاد "حامد " دانش آموز شانزده ساله شهر من را در قلبم زنده نگهدارد که نوشت ؛ "کوچکترین آرزویم هم در این زندگی برآورده نمیشود " وخود را حلق آویزکرد.
بگذارید قلبم در سینه کسی بتپد مهم نیست با چه زبانی صحبت کند یا رنگ پوستش چه باشد فقط کودک کارگری باشد تا زبری دستان پینه بسته پدرش ، شراره ی طغیانی دوباره در برابر نابرابریها را در قلبم زنده نگهدارد.
قلبم در سینه کودکی بتپد تا فردایی نه چندان دورمعلم روستایی کوچک شود وهر روز صبح بچه ها با لبخندی زیبا به پیشوازش بیایند واو را شریک همه ی شادی ها وبازیهای خود بنمایند شاید ان زمان کودکان طعم فقر وگرسنگی را ندانند ودر دنیای آنها واژه های "زندان ، شکنجه ، ستم ونابرابری" معنای نداشته باشد.
بگذارید قلبم در گوشه ای از این جهان پهناورتان بتپد فقط مواظبش باشید قلب انسانیست که ناگفته های بسیاری از مردم وسرزمینش را به همراه دارد از مردمی که تاریخشان سراسر رنج واندوه ودرد بوده است.
بگذارید قلبم در سینه ی کودکی بتپبد تا صبحگاهی از گلویی با زبان مادریم فریاد برارم :
"من ده مه وی ببمه باییه
خوشه ویستی مروف به رم
بو گشت سوچی ئه م دنیاییه "
معنی شعر : می خواهم نسیمی شوم و"پیام عشق به انسانها" را به همه جای این زمین پهناور ببرم.
فرزاد کمانگر
بند بیماران عفونی ، زندان رجایی شهر کرج
مورخ 8/10/87
تاریخ نگارش ؛ 2/10/87 بند امنیتی 209 اوین